نقاب زورو

نقاب زورو (The Mask of Zorro)

محصول 1998 امریکا، ژانر حادثه‌یی، کمدی، عشقی.

کارگردان: مارتین کمپبل، آهنگ‌ساز: جیمز هورنر، خوانندگان: مارک آنتونی، تینا آرنا.

بازیگران: آنتونیو باندراس (الخاندرو موریتا / زورو)، آنتونی هاپکینز (دون دیه دلا وگا / زورو)، کاترین زتاجونز (النا)، استوارت ویلسون (دون رافایل مونترو).

جایزه‌ها: برنده‌ی جایزه‌ی الما برای آنتونیو باندراس به عنوان بهترین بازیگر مرد، برنده‌ی جایزه‌ی الما برای مارک آنتونی و تینا آرنا به خاطر بهترین اجرای ترانه‌ی فیلم، کاندید جایزه‌ی اسکار برای بهترین صدابرداری و بهترین جلوه‌های صوتی، کاندید جایزه‌ی گلدن گلوب برای بهترین فیلم، و کاندید جایزه‌ی گلدن گلوب برای آنتونیو باندراس به عنوان بهترین بازیگر مرد، و....

خلاصه‌ی فیلم: زورو شخصیّتی افسانه‌یی است که، در امریکای وسترن، قهرمان مبارزه با زورگویی و بی‌عدالتی فرمانداران و مأموران حکومتی بر مردم بدبخت و دهقانان بی‌گناه به‌شمار می‌رود. این فیلم، نقاب زورو، داستان مبارزه‌ی زورو در کالیفرنیای قرن نوزدهم، و ماجرای ادامه‌یافتن آن توسّط جانشین او می‌باشد. قهرمان نقاب‌دار و شمشیرزن که ظلم فرماندار، دون رافایل مونترو، را بر مردم عادّی تاب نمی‌آورد، در نبردی جانانه موفّق به نجات سه بی‌گناه محکوم به اعدام از میان سربازان می‌گردد. امّا در بازگشت به منزل و به نزد همسر و دختر نوزادش، النا، با دون رافایل مواجه می‌شود که او را شناخته است، زورو، دون دیه‌گو دلا وگا. نبردی بین آن‌ها درمی‌گیرد که در نتیجه‌ی آن، دون دیه‌گو یا زورو، دستگیر شده، همسرش کشته شده، و دخترش توسّط دون رافایل ربوده می‌شود.

بیست سال بعد، دون رافایل مونترو، که از کالیفرنیا خارج شده بود، با انگیزه‌ی نقشه‌یی شوم، و به همراه دختر جوانش، النا، به آن جا بازمی‌گردد. زورو که در زندان باخبر شده، به قصد انتقام‌جویی فرار می‌کند. امّا او می‌داند که خیلی پیر شده، در حالی که زورو همیشه شکست‌ناپذیر بوده است، بنابراین باید به دنبال جانشینی برای خود باشد. در این میان، با جوانی برخورد می‌کند به نام الخاندرو موریتا، که یک فراری است و برادرش را در حین فرار از سربازان اسپانیایی از دست داده است. دون دیه‌گو او را مناسب این کار تشخیص می‌دهد، با توجّه به این که الخاندرو در شمشیربازی نیز استعداد دارد، و مهمّ‌‌تر آن که جسارت لازم را نیز دارد.

تنها می‌ماند کمی تدبیر و سیاست، تا این که شایسته‌ی به چهره زدن نقاب زورو باشد. الخاندرو اسبی سرکش را رام کرده و در طیّ صحنه‌هایی جالب از زد و خورد، اسب را می‌رباید. در این ماجرا، او با النا نیز برخورد می‌کند و شیفته‌ی زیبایی و جسارت وی می‌شود.

اوّلین مأموریت زورو این است که از نقشه‌ی پلید دون رافایل سر دربیاورند، بنابراین به عنوان اشرافزاده وارد مهمانی وی می‌شوند. الخاندرو، در یک اقدام هوشمندانه، النا را دعوت به رقص می‌کند، و دون رافایل را مجاب می‌نماید تا او را نیز به جمع مهمانان خصوصی و عالی‌رتبه وارد نماید، جایی که پرده از نقشه‌ی وی برداشته می‌شود. دون رافایل، به طور پنهانی معدن طلای الدورادو را، با سوء استفاده از مردم عادّی، حتّی زنان و کودکان، استخراج نموده و قصد دارد تا با ثروت به‌دست‌آمده، قلمرو‌ی خود را گسترش دهد.

اکنون نوبت زورو است که پس از بیست سال، دوباره وارد عمل شده، و مردم را از زیر ستم زورگویان رهایی بخشد. الخاندرو نقاب زورو را بر چهره دارد. او، در ضمن، می‌خواهد انتقام مرگ برادرش را از فرمانده‌ی امریکایی سربازان دون رافایل بگیرد. دون دیه‌گو دلا وگا هم دو انگیزه‌ی شخصی برای پیروز شدن در این مبارزه دارد، یکی انتقام از دون رافایل مونترو به خاطر مرگ همسرش، و دیگری رسیدن به دختر زیبایش، النا، و گفتن حقیقت به او. دختر شجاعی که اکنون به زوروی جوان علاقه‌مند است و شاید زوروی بعدی از نسل آن دو باشد.

Moon so bright, night so fine, Keep your heart here with mine, Life's a dream we are dreaming.
Race the moon, catch the wind, Ride the night to the end, Seize the day, stand up for the light.
I want to spend my lifetime loving you, If that is all in life I ever do.
Heroes rise, heroes fall, Rise again, win it all, In your heart, can't you feel the glory?
Through our joy, through our pain, We can move worlds again Take my hand, dance the dance with me.
I want to spend my lifetime loving you, If that is all in life I ever do.
I will want nothing else to see me through, If I can spend my lifetime loving you.
Though we know we will never come again, Where there is love, life begins, Over and over again.
Save the night, save the day, Save the love, come what may, Love is worth everything we pay.



هیچ نظری موجود نیست :