به بهانه‌ی دست دادن با خانم‌ها

روزی در جلسه‌یی شرکت کردم که به علّت حضور مدیر فروش کارخانه‌یی اروپایی تشکیل شده بود. واسطه‌ی این ملاقات، و نماینده‌ی آن شرکت در ایران هم، یک خانم بود. در ابتدای ملاقات، به مرد خارجی خوش‌آمد گفتم و با آن خانم نیز دست داده و احوال‌پرسی کردم. در ادامه‌ی گفت‌وگوهامان، که از هر دری سخنی بود، این کار من، یعنی دست‌دادن با آن خانم، مورد پرسش و تعجّب فرد اروپایی قرار گرفت، و من برایش توضیح دادم که تفاوت دیدگاه رسانه‌یی جامعه‌ی امروز ایران با دنیای آزاد، دلیل بر آن نمی‌شود که اغلب ایرانیان این گونه فکر و رفتار کنند.

کشور ایران، در 30 سال گذشته، دارای 2 سیمای اجتماعی متفاوت بوده است، سکّه‌یی با دو رو.

یک روی آن را، که می‌توان در شبکه‌های تلویزیونی و روی دکّه‌های روزنامه‌فروشی دید، نگاهی برآمده از سنّت‌های اسلامی دارد، و زندگی را از دریچه‌ی تصوّر دولت‌مردان و علمای مذهبی می‌بیند. در این قالب، که همواره افراط و تفریط‌هایی ناگزیر را تحمّل نموده، دنیای تکنولوژیک و آزاد غرب و شرق به سُخره گرفته شده، و شعار «نه شرقی، نه غربی» در همه‌ی پندارها، گفتارها، و کردارها نمودی بنیادی داشته است. مصالح ملّی جدای از نوع بین‌المللی آن تعریف می‌گردد، و دشمنی، کینه، ضدّیّت، و تمسخر، محتوای غالب تبلیغات سیاسی و اجتماعی را شامل می‌شود. در این سیستم، هر گونه ارتباط آزاد با جنس دیگر، نظر دیگر، زمان دیگر، و مکان دیگر، منع شده است، تا مردمان مواظب حفظ جان و مال و سلامتی و اعتقادات و خانواده و دین و کشور خود، از خطر تعرّض دشمنی ندیده و ناشناخته باشند. دشمنی که یادآور ترساندن بچّه‌ها از «لولوخورخوره» یا «به آتیش دست نزن» است.

این نگاه را می‌توان در سطح شهر نیز به خوبی مشاهده کرد. رقابت برای سوار شدن به اتوبوس، یا پیدا کردن هر چه سریع‌تر جای خالی و نشستن در آن اتوبوس، و یا به طور کلّی هر جای عمومی دیگر، نشان از رسوخ چنین دیدگاهی در بطن جامعه دارد. همه دشمن‌اند، مگر آن که خلافش ثابت شود.

نمودی دیگر از این اندیشه را می‌توان در بحث حجاب یافت. پاسداری از عفّت و عصمت زنان و مردان، با پوشاندن همه جای بدن، و جدا ساختن زن و مرد از یک‌دیگر، تأمین می‌شود. هر مردی که با زنی دست دهد و مصافحه نماید، در دام گناهی کبیره می‌افتد، یا دختری که در برخورد با پسر همسایه‌ی خود بخندد، عفّت خویش را به باد داده است. تردید و بی‌اعتمادی نخستین نتیجه‌ی این نوع تفکّر است، و عقب‌ماندگی فرهنگی، ناتوانی در برقراری ارتباط صحیح با دیگران، و شیوع بیماری اندوه، از همین مسیر، سلامت روانی جامعه را تهدید می‌کند.

امّا در مقابل همه‌ی این‌ها، نوعی دیگر از برخوردهای اجتماعی را هم شاهدیم، و آن چیزی است که در خانه‌ها روی می‌دهد. این اندیشه متولّی خاصّی ندارد، هر چند که رسانه‌های دنیای آزاد غرب به آن متّهم می‌شوند.

بدیهی است که اصل افراط و تفریط را در همه جا می‌توان یافت، امّا با بررسی دقیق‌تر این نوع از روابط اجتماعی، تفاوتی خاصّ با دیگاه نوع اوّل ملاحظه می‌گردد، و آن را می‌توان از چند جنبه واکاوی نمود. نخست آن که این دیدگاه، سخت، تحت فشار دیدگاه دیگر قرار دارد، تا جایی که کارکرد و بروز آن، در اثر این فشار، نمودی دیگر یافته است؛ و دوم آن که آمار این افراط و تفریط، یا جلوه‌های آن، در ظاهر، بسیار بیش‌تر از موارد متعادل آن به نظر می‌رسد. برای روشن‌تر شدن بحث، موضوع حجاب را مثال می‌زنم.

آن چه در جامعه بیش‌تر به چشم می‌آید و نمودی ظاهری یافته، افراطی است که در نوع پوشش برخی دختران و زنان، و یا آرایش‌های ایشان دیده می‌شود. امّا در بررسی‌های عمیق‌تر به خوبی مشاهده می‌گردد که تعداد این افراد نسبت به کلّ کسانی که در دیدگاه دوم قرار می‌گیرند، بسیار کم‌تر است. از طرف دیگر، دو حوزه‌ی مختلف، این دیدگاه را تحت فشار قرار داده، و به این افراط و تفریط دامن می‌زنند. یکی فشار رسانه‌یی غرب، که در ترویج مُد و برهنگی تأکید دارند و آن را از ملزومات آزادی و تمدّن قلم‌داد می‌کنند، و از سوی دیگر، برخورد دولت‌مردان و مسؤولان امنیّتی کشور، که مانند یک قیچی، از دو سو، فرصت‌های تفکّر صحیح و یافتن حدّ تعادل را از افراد گرفته‌اند.

حال تصوّر کنید که اگر بتوان یک متولّی در سطوح مختلف در اختیار داشت، به آسانی این مشکل قابل درمان است. مثال آن را نیز در خانواده‌ی خود جست‌وجو نمایید، که چه‌گونه اعتقادات متعادل و بنیان‌های فرهنگی و خانوادگی توانسته‌اند در برابر این قیچی مقاومت کنند.

نمودی دیگر از این دست را در بحث‌هایی چون فرهنگ رانندگی و یا نریختن زباله در سطح شهر می‌توان یافت. اصلاح آداب و فرهنگ اجتماعی، حتّی در شرایطی که دو سر قیچی با تمام توان مشغول‌اند، نیاز به تلاشی مضاعف دارد. هر چه قدر که در رادیوها و تلویزیون‌های داخلی فرهنگ درست رانندگی تبلیغ گردد، و نیز در رسانه‌های تمدّن آزاد، این را از لوازم پیش‌رفت و کلاس اجتماعی معرّفی نمایند، باز نمی‌توان هم‌بستگی اجتماعی و بیداری وجدان عمومی را ایجاد نمود.

افرادی که از نوع نگاه دوم به زندگی می‌نگرند، هم به نگاه نخست، که از رسانه‌های فرهنگی رسمی داخل کشور ترویج می‌شود، اعتماد کافی ندارند، و هم مظاهر عجیب و غریب دنیای آن سوی مرزها را به خوبی نشناخته و آن‌ها را نیز دورغ‌های تبلیغاتی پوچی می‌دانند که نیاز روزمرّه و غذای فرهنگی امروز و فردای‌شان را تأمین نمی‌کند. این عوامل باعث می‌شوند تا هم‌چنان نریختن زباله در سطح شهر به یک عادت پسندیده و یا هنجاری طبیعی تبدیل نشود، و یا ایجاد مزاحمت برای همسایه به قیمت راحتیِ بیش‌تر خود و خانواده‌ی خود، از میان نرود.

همه‌ی این‌ها به نوعی بیداری وجدانی و روحانی نیازمند است، و در درجه‌ی نخست، باید تعریفی دقیق و کاربردی از زندگی انسان و هدف آن ارایه نمود. در این حالت، فرد، خود را عضوی از جامعه می‌داند و پیش‌رفت خویش را در گرو پیش‌رفت دیگران می‌بیند. آن گاه شادی و اعتماد نمودی عینی می‌یابند و ترقّی حقیقی حاصل می‌گردد.

هیچ نظری موجود نیست :